مانیمانی، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره

مانی: هدیه ی خدا

قبل از رفتن به همایش شیرخوارگان

                        صبح جمعه من و مامانی و بابایی آماده شدیم رفتیم خونه باباحاجی تا با مامان جون بریم حرم شاهچراغ که همایش شیرخوارگان اونجا برگزار می شد. این عکسها رو تو حیاط باباحاجی انداختیم. این لباس سبزه و سربند قرمزه رو بابایی پارسال از همین همایش واسم گرفته بود. اون چهل بسم الله رو هم عمه جونم واسم خرید. نمی دونید چه عمه گلی دارم خیلی خیلی خیلی مهربون و دوست داشتیه. ...
29 آبان 1392

اینجوری تاب سواری می کنم

    تاب بازی من اینجوریه. از بین این حلقه می رم سوار می شم. بابایی و مامانی از دستم کلافه شدن. همش می ترسن سر و صورتم زخمی بشه. همش باید حواسشون به من باشه که مبادا به جایی بخورم. خلاصه اینکه من خیلی خیلی وروجک و شیطونم..... ...
29 آبان 1392

اشاره

    عزیز دلم چند وقتی یاد گرفته اشاره کنه و با انگشتهای کله قندی خوشمزه اش به چیزی اشاره میکنه. قربونش برم روز به روز کاراش داره خوشمزه تر می شه. ...
28 آبان 1392

مانی اینترنشنال می شود

مژده مژده اینک مانی نازنین ما، اینترنشنال میشود. از اکنون میتوانید مانی را در موتورهای جستجوگر بین المللی بیابید. فقط کافی است کلیدواژه مانی هدیه ی خدا و یا هدیه ی خدا را در سایتها درج کنید.
28 آبان 1392

آقا امیر علی

  چه ناز داره امیرعلی خان. چقدر بزرگ شدی مرد کوچک. غریب آشنا! کاش مثل همه دوستایی که تو یه شهر زندگی می کنن و هر لحظه اراده کنن همو می بینن و با هم خوش می گذرونن، ما هم می تونستیم بیشتر همو ببینیم و دوران شیرین بچگی رو به شادی با هم می گذروندیم. امیر جونم! من به امید با هم بودن روزها رو پشت سر می گذرونن و مطمئنم اون روزهای خوش در پیشن.... دوستت دارم می بوسمت ...
27 آبان 1392

آقا طاهای گل

                      ایشون آقا طاهاست. خیلی خوشمزه و نازه. خیلی هم خوش اخلاقه. می بینین چه بازوهایی داره. قدرت نمایی می کنه ها. قربونش برم. خیلی دلم واسش تنگ شده . وقتی به دنیا اومده بود دیدمش و هنوز نتونستم ببینمش. فقط از راه دور عکسهاشو می بینم. از دور می بوسمش ...
26 آبان 1392

مانی و محرم

            عزیز دلم واسه امام حسین (ع) لباس عزا به تن کرده و روز جمعه توی همایش شیرخوارگان که در حرم شاهچراغ برگزار شد شرکت کرد.  ...
26 آبان 1392